این عشق چه عشق است ؟ ندانیم که چون است
عقل است و جنون است و نه عقل و نه جنون است
فرزانه چه دریابد و دیوانه چه داند
از مستی این باده که هر روز فزون است
ماهی است نهان بر سر دریای پریشان
کاین موج سراسیمه بلند است و نگون است
حالی و خیالی است که بر عقل نهد بند
این طرفه چه آهوست؟ کزو شیر زبون است
با زلف تو کارم به کجا میکشد آخر
حالی که زدستم سر این رشته برون است
برخیز به شیدایی و در زلف وی آویز
آن بخت که میخواستی وقت کنون است
علی معلم